مروری بر پیشینه سیاسی و فکری هاشمی رفسنجانی و رفتارهای تازه او
پارلمان نیوز: اعتماد، محمود صدری: سخن گفتن درباره هاشمی رفسنجانی سهل و ممتنع است. زندگی او دست کم 50 سال تاریخ مکتوب و مستند دارد؛ از نوشته ها و سخنرانی های خودش گرفته تا گزارش های ساواک و اظهارنظرهای دیگران درباره اش. از این جهت دست پژوهشگران و نویسندگان پر است. اما این سکه روی دیگری هم دارد. هاشمی رفسنجانی بیشتر از آنچه گفته و نوشته، عمل کرده است و بدبختانه بیشتر اعمال او یا زیر غبار احتیاط های امنیتی پیش از انقلاب 57 یا در لابه لای مصلحت اندیشی های 30 سال پس از انقلاب گم شده است. آنچه از سابقه او در دهه های 1340 و 1350 می دانیم تصویری از مبارزی جسور و شیفته روش انقلابی آیت الله خمینی(ره) است و آنچه پس از انقلاب دیده می شود چهره سیاستمداری محتاط و دوراندیش. تصویر اول رادیکال است و تصویر دوم محافظه کار. در دوره اول در پی تغییر نظم سیاسی بوده و در دوره دوم عمر را صرف حفظ نظم سیاسی کرده است. در دوران روش انقلابی، امین محافظه کاران مذهبی و سیاسی بوده و در دوران محافظه کاری بار رادیکال های مغضوب و محافظه کاران نامحبوب را بر دوش کشیده است. در کوله بار تجارب و کارنامه دوره دوم نکته یی عجیب هم وجود دارد؛ هاشمی رفسنجانی وفا و جفای هر دو جناح سیاسی بزرگ کشور یعنی راستگرایان و چپگرایان را تجربه کرده است. تاکنون دو بار تا حضیض بی قدرتی سیاسی سقوط کرده و به طرز شگفت آوری دوباره برخاسته است. بار اول قربانی چپگرایان شد که در انتخابات مجلس ششم او را به نماد همه ناکارآمدی های واقعی و خیالی جمهوری اسلامی تبدیل کردند و رتبه اش را در انتخابات از نفر اولی که خودش انتظار داشت به نفر آخر فهرست که هیچ کس انتظار نداشت، فرو کاستند؛ تاوانی که اصلاح طلبان از ناحیه ضعف سیاسی هاشمی رفسنجانی پرداختند و ایضاً پیروزی چشمگیر او در انتخابات خبرگان دوره چهارم موجب اعاده بخشی از قدرت هاشمی رفسنجانی شد. این بار آنچه هاشمی به دست آورد بیشتر از جنس اعتماد عمومی بود و شاید برای سیاستمداری که دهه هفتم عمر را می گذراند اهمیت آن از پیروزی فراگیر در انتخابات ریاست جمهوری سال 1368 بیشتر بود.
این بار دستان هاشمی از همه ابزار و ادوات قدرت سیاسی تقریباً خالی شده بود اما زنگارهای دو دهه تبلیغات علیه او اندک اندک فروکش می کرد و عنوان شیخ که زمانی برای نشان دادن «زور سیاسی» هاشمی از آن استفاده می شد به عنوانی برای نشان دادن «اقتدار معنوی» وی تبدیل شد. حالا دیگر سیاستمداری که روزگاری نقد او بیشترین جاذبه را داشت به سیاستمداری تبدیل شده بود که حمایت از او نوعی فضیلت سیاسی، اجتماعی و معنوی به شمار می رفت. هاشمی رفسنجانی با این اندوخته جدید رئیس مجلس خبرگان شد و در ایامی که نبرد سیاسی برای به دست گرفتن دوره دهم ریاست جمهوری آغاز شد، نگاه ها به سوی او رفت. هاشمی رفسنجانی نه نامزد ریاست جمهوری بود و نه بازیگر اصلی آن، اما نام او در کنار نامزدها و بازیگران اصلی انتخابات قرار گرفت. این بار صحنه بازی با گذشته های پیش و پس از انقلاب فرق داشت. این بار «سیاستمدار» که چهره یی اخلاقی و معنوی هم یافته بود نه طرف عتاب اصلاح طلبان و چپگرایان بود نه حتی طرف نقد راستگرایان و محافظه کاران.
نیروی سیاسی نوخاسته یی که با انتخابات شورای شهر دوم در تهران شکل گرفت و در انتخابات مجلس هفتم قدرتش افزون شد و در انتخابات ریاست جمهوری نهم راستگرایان و چپگرایان را کنار زد، جای همه منتقدان و مخالفان هاشمی رفسنجانی را گرفت و پدیده یی شگفت آور در سپهر سیاسی ایران رخ نمایاند. حالا دیگر نقد حد و حصری نداشت و به راحتی همه شئون و ساحت های جمهوری اسلامی را دربرمی گرفت. هر آنچه هاشمی رفسنجانی به نمایندگی از نظام جمهوری اسلامی و در مقام گره گشایی از مشکلات این نظام انجام داده بود، زیر شلاق نقد جناح نوخاسته قرار گرفت؛ کارنامه دوره های جنگ و صلح که همه هویت جمهوری اسلامی به آن گره خورده است، دوپاره شد. پاره کامیاب آن به پای «مردم و نظام» و پاره ناکام آن به پای «هاشمی رفسنجانی» نوشته شد.
مروری کوتاه بر سیر تحول در اندیشه و عمل هاشمی رفسنجانی شاید تا حدودی چرایی این وضع را نشان دهد و معلوم کند چرا سیاستمداری مانند او می تواند در حیات سیاسی 50ساله اش بارها خاکستر شود و بار دیگر از درون خاکستر زاده شود. این تعبیر ققنوسی شاید بیشتر زیبنده و مورد تمنای انقلابیون و رادیکال ها باشد و گنجاندن سیاستمداری واقع گرا در آن ناخوشایند به نظر برسد اما گذشته و حال هاشمی رفسنجانی نشان می دهد او به گاه ضرورت، توفنده تر از رادیکال ها عمل کرده است. هاشمی رفسنجانی سیاست را با «اندیشه ترقی» آغاز کرد؛ از دالان «عدالتخواهی انقلابی» گذشت و اکنون در وادی «واقع گرایی سیاسی» راه می پیماید. مرحله اول را در زمانی که طلبه یی جوان بود با خواندن زندگینامه پاره یی رجال ایران از جمله میرزاتقی خان امیرکبیر سپری کرد. در همین دوران بود که کتابی درباره امیرکبیر نوشت که در جای جای آن آرزوهای نویسنده برای احیای راه و رسم صدراعظم مقتول ایران به چشم می خورد.
در هنگامه یی که هاشمی رفسنجانی درباره امیرکبیر می خواند و می نوشت، گفتمان غالب در جهان سیاست به ویژه فضای پیرامون ایران در گیر و دار عبور از عصر ترقی خواهی و احیای ارزش های مبارزاتی به سوی عدالتخواهی انقلابی بود.
گروهی از عدالت طلبان جهان در امریکای لاتین و آسیا با الهام از انگاره های چپگرایانه روسی و چینی در پی آن بودند که طرحی نو دراندازند. اعراب خاورمیانه نیز پیرامون ناسیونالیسم ناصری و اصلاح طلبی اخوان المسلمین گرد آمده و درصدد رستاخیز اجتماعی بودند.
تاثیرپذیری هاشمی رفسنجانی از این گفتمان غالب دهه های 1950 و 1960 در تقدیم نامه اول کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» به روشنی دیده می شود. او پیش از شروع پیشگفتار کتابش می نویسد؛ «تقدیم به تمام مسلمانانی که از ضعف و انحطاط کشورهای اسلامی رنج می برند و آرزوی عظمت و مجد اسلام و مسلمین وجودشان را مسخر کرده و با اخلاص و فداکاری در راه تجدید جلال و شکوه اسلام و نجات مسلمین از بند استعمار و استثمار به پیکار برخاسته اند.»
رسالتی که هاشمی رفسنجانی در نگرش کتاب امیرکبیر برای خود قائل بود، خویشاوندی وی را با گفتمان های متوالی «ترقی خواهی» و «عدالت طلبی» در جهان سوم آن روزگار نشان می دهد. این شیوه تفکر و عمل سیاسی در دهه های 1970 و بخشی از دهه 1980 هم بر جهان حاکم بود.
دوران گذار جهان از ترقی خواهی و عدالت طلبی به دوران جدید مقارن شد با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران. هاشمی رفسنجانی در دهه اول انقلاب ایران به فراست دریافت اعصار ترقی خواهی و عدالت طلبی (نه به مفهوم عام بلکه از منظر رویکرد سیاسی به تحولات) رو به پایان است و صدای پای دگرگونی شنیده می شود. به همین علت و با وجود آنکه در آن دوران هنوز مسوولیت اجرایی نداشت در مقام رئیس مجلس معماری ترمیم روابط ایران و غرب را آغاز کرد. امضای قراردادهای بهبود روابط با فرانسه و کانادا در سال 1367 از جمله این اقدام ها بود.
سفر به اتحاد شوروی پیشین در سال 1368 و باز هم در مقام ریاست مجلس به خوبی نشان داد هاشمی رفسنجانی نبض سیاسی زمانه خود را یافته است. دولتمردان شوروی رئیس مجلس ایران را به تماشای دستاوردهای سوسیالیسم بردند اما او پس از بازگشت از این سفر از روش های سوسیالیستی که در آن زمان در ایران و از جمله در میان دولتمردان جمهوری اسلامی شیوع داشت، بیشتر فاصله گرفت و با شعارهای واقع گرایانه بر کرسی ریاست جمهوری نشست. رئالیسم سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوران جدید او را بر آن داشت در حوزه سیاست داخلی بین اجزای حکومت توازن قوا برقرار کند و هرگاه کفه یکی از جناح ها چنان سنگین می شد که به انحصار سیاسی گرایش می یافت او سنگینی خود را در کفه دیگری می گذاشت تا توازن بازگردد. این بازیگر کهنه کار در همه حال می دانست هرگونه رفتاری که در سیاستمداران ایرانی هراس «حذف شدن» ایجاد کند به رادیکالیسم می انجامد و مجال بازی متعادل را از آنان می گیرد. به همین علت گاه بر برخی سیاهکاری ها چشم می پوشید تا مصلحت بزرگ تر یعنی هدایت جمهوری اسلامی به سوی خردگرایی سیاسی از کف نرود. این دغدغه، هاشمی رفسنجانی را وادار می کرد به جای فغان از نامرادی ها بسترهای پیروزی دوباره را فراهم آورد. در سال های 1368 تا 1376 که رئیس جمهور بود، دریافت ترویج آزادی شاید با منافع کسانی ناسازگار باشد و مقاومت آنان اصل حرکت اصلاحی را به خطر اندازد. از همین رو روبناها را رها کرد و به تغییر زیربناها پرداخت.
او می دانست وقتی جاده های روستایی ساخته شود، مردم با شهر و فرهنگ شهری بیشتر آشنا می شوند. می دانست برق، تلویزیون را به دنبال خود می کشد و تلفن اطلاعات مردم را روزآمد می کند. همچنین می دانست دانشگاه آزاد با رسوخ در شهرهای کوچک سرعت آشنایی مردم با مظاهر جدید را افزایش می دهد. این را هم می دانست که رقیبانش این موضوع ظریف را به این زودی ها درک نخواهند کرد. همین طور هم شد. فوران مطالبات سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 در واقع جنبشی برای همساز کردن تحولات سیاسی ایران با تحولات اقتصادی هشت ساله عصر هاشمی رفسنجانی بود. قشرهای اجتماعی تازه یی که در ایران پس از جنگ شکل گرفته بود به مدد برخورداری های اقتصادی و تغییر در شیوه زندگی، حالا در پی گونه های سیاسی و فرهنگی تازه بود. طرفه اینکه عصر انطباق سیاست با میراث اقتصادی هاشمی رفسنجانی به دوران عسرت سیاسی او تبدیل شد. سیاستمدار مصلحت اندیش به اقتضای روش ملکداری و خصایل شخصی هشت سال خویشتنداری کرد تا عصر رجوع به او دوباره از راه برسد. در انتخابات سال 1384، منتقدان پیشین به هواداری اش برخاستند تا کرسی ریاست جمهوری به دست رقیبی که از او بیشتر هراس داشتند، نیفتد؛ اما چنین نشد و هاشمی شکست سیاسی خورد تا مقدمه برخاستن اخلاقی او شود. این بار هاشمی رفسنجانی از خود خرق عادتی نشان داد که برای همه غافلگیرکننده بود. به جای روش سکوت که در گذشته و در پی ناکامی ها اختیار می کرد، این بار لب به سخن گشود. رفتاری که هاشمی رفسنجانی از سال 1384 به بعد نشان داد و در روزهای نزدیک به انتخابات 27 خرداد 1388 به اوج رساند، از نظر کسانی که او را با سیمای رسمی اش می شناسند، رفتاری جسورانه و غیرمتعارف بود. اما تعمق در گذشته هاشمی رفسنجانی و مراحلی که سپری کرده است، نشان می دهد رفتار ماه های اخیر این سیاستمدار حلقه نهایی تلاش های او برای تحقق آرزویی 50ساله است. «مرد بحران ها» با عبور از دالان رادیکالیسم انقلابی، ترقی خواهی اقتصادی و واقع گرایی سیاسی اکنون می داند حلقه پایانی ماموریتش یعنی دموکراتیزاسیون لوازمی را طلب می کند که با لوازم برنامه های گذشته تفاوت دارد.
او می داند مرحله نهایی آرزوهایش از درون برنامه های نوسازی اقتصادی و سیاسی سال های 1368 تا 1384 بالیده است و اکنون دیگر ناگزیر به چشم پوشی بر خطاها نیست. مفهوم مصلحت سیاسی نزد او عوض شده و به فراست دریافته است همان گونه که گاه سکوت و مدارا نشانه واقع گرایی است، گاه دیگر «سخن گفتن» عین واقع گرایی سیاسی است و جهت رویدادهای تاریخی را همین تشخیص زمان های سکوت و غریو تعیین می کند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.